آرتا وآرشا جونمآرتا وآرشا جونم، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

آرتا و آرشا عشق های مامان وبابا

چند تا عکس از عسلام

آرشا در 10 روزگی آرتا در 10 روزگی 3تا عسلام بعد از حمام (15 روزگی جو جو هام)     شاهزاده های من در 23 روزگی   عشق های مامان در 40 روزگی ...
31 شهريور 1393

زمینی شدن عزیزانم

سلام عسلای من بلاخره روز 16 مرداد اومد ومن که لحظه شماری میکردم واسه دیدنتون رسید.بیمارستان گفته بود ساعت 12 ظهر اونجا باشم.منم که هم هیجان داشتم و هم میترسیدم با وجودی که یه بار این مراحل رو تجربه کرده بودم چند شب بود اصلا خواب نداشتم هم وضعیتم بخاطر دوقلویی سخت شده بود هم استرس داشتم.خلاص شنیدم تو شکمم وبا اخرین تکوناتون خداحافظی کردم عسلام. بلاخره بعد از یه تاخیر 2ساعته خانم دکتر اومد من با بابایی ومامانی ها خدا حافظی کردم رفتم به سمت اتاق عمل. تو اتاق عمل دکتر بیهوشی اومد و گفت هم میتونی بی حسی هم بیهوشی زایمان کنی منم بااسترسی که داشتم ومیترسیدم از بی حسی اما دوست داشتم تجربه اش کنم شما رو ببینم در لحظه به دنیا اومدن. ...
22 شهريور 1393

جو جوهای من منتظرتونم

سلام عسلای من  الان 4مرداد وفقط وفقط 1هفته و5روز مونده به تولد گلهام.4شنبه رفتم دکتر وسونو کرد دوتاتون پیش هم دراز کشیده بودید وقلب کوچولوت میزد عشق های من.دکتر گفت دیگه واسه 16 مرداد بهت وقت میدم ومن خوشحال وشادمان شدم.هر چند خیلی سختت این روزها واسم هر کاری از نشستن وخوابیدن وهر کار دیگری اما دیدین روی قشنگتون منو امیدوارمیکنه این روزها رو اسون .مامانی ها شب ها دیگه نمیتونم بخوابم نه به پهلو.نه میتونم بشینم .سنگین شدم کمر درد دارم فراوون.همش ترش میکنم.بی حالم.بخدا گریه ام میگیره .به بابایی گفتم بخدا این وروجک ها باید قدرمو بدونن بزرگ شدن خیلی سختی کشیدم سرشون.اما فداتو بشه مادر که میخوام سالم وصالح باشید ومن از خوشحالیتون خوش...
4 مرداد 1393

عسلای من وسیسمونیشون

گل های من سلام .خوبید ؟ الان مامانی 33هفته و4روز که شما تو دلش هستید .خیلی شیطون شدید البته یکیتون آروم تر هستید یکیتون خیلی لگد میزنید.دو روز پیشرفتم سونو رشد.قربونتون بره مامان خیلی ناز بودین فدای اون دستتون.فدای اون پاهاتون دکتر گفت یکی 2090 ودیگری 1900 گرم بودید وخیلی خوشحال شدم ایشالله به سلامتی وتپلی بیاین بغلم. دارم روز شماری میکنم دیگه عسلا.ساکتون رو پیچیدم.وسایلتونم اماده است تا بیاید البته خیلی چیزای زیادی واستون نگرفتم اما در حد توان مامان وبابا عکساشومیزارم تا یادگاری بمون.مبارکتون باشه عسلاممممممممممم بقیه عکس ها در ادامه مطلب   این سرهمی هاتون ...
18 تير 1393

شاهزاده های من

سلام عسلای من خوبید؟ امروز1393/4/9 هست و مامانی شد 32هفته .دیروز رفتم دکتر وعزیزم واسه اولین بار تا دستگاه رو گذاشت رو شکمم تونست با اولین حرکت صدای قلب هر دوتاتون بشنوه عزیزممممممممممممممممم فدای اون صدای قلبتون بشم ایشالله همیشه به سلامتی ومهربونی بتپه عسل طلا های مادر .بعد هم گفت خیلی خوب ههمه چیز.اما متاسفانه خودش نیست واسه زایمان من خیلی ناراحت شدم اخه دستش خیلی خوبه.اما خوب چی کار میتونم بکنم. عزیزانم خیلی شیطون شدین کلی بالا وپایین میپرید نمیدونم جاتون تنگ.البته من نمیدونم کدومتون هستید؟امروز با داداش ارتین کلی حرکات ولگد هاتون دیدیم وخندیدیم بخدا بعضی وقتا انگار دارین پوست شکمم پاره میکنید.قربون ضربه هاتون ایشالله سا...
9 تير 1393

گلهای مامانی

سلام عزیزای من خوبید؟ الان که دارم اولین مظلب مینویسم واستون شما 31 هفتع است تو دل مامانید یه کم دیر شروع کردم اما ببخشید مامانی خیلی حالش خوب نبوده.شما دوتا رورجک  خیلی ورجه وورجه میکنید. من بلاخره 1دی ماه 1392 با ازمایش فهمیدم باردار شدم خدای مهربونم من رو  دوباره لایق مادرشدن کرد.داداش ارتین خیلی دوست داشت یه همبازی داشته باشه.ما هم دوس داشتیم یه کوچولو دیگه بیاد  تو زندگیمون.با بابایی تصمیم گرفتیم ویه بار دیگه من  باردار شدم. حالتهای باداریم خیلی فرق میکرد با زمان داداش ارتین.حالت تهوع.سرگیجه و..........خلاصه تو 8هفتگی رفتم دکتر وخانوم دکتر سونو کرد که ببینه قلب نی نی تشکیل شده که یه دفعه بهم گفت من دو...
5 تير 1393
1