آرتا وآرشا جونمآرتا وآرشا جونم، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره

آرتا و آرشا عشق های مامان وبابا

گلهای مامانی

1393/4/5 13:52
نویسنده : سحر
164 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزای من خوبید؟

الان که دارم اولین مظلب مینویسم واستون شما 31 هفتع است تو دل مامانید یه کم دیر شروع کردم اما ببخشید مامانی خیلی حالش خوب نبوده.شما دوتا رورجک  خیلی ورجه وورجه میکنید.

من بلاخره 1دی ماه 1392 با ازمایش فهمیدم باردار شدم خدای مهربونم من رو  دوباره لایق مادرشدن کرد.داداش ارتین خیلی دوست داشت یه همبازی داشته باشه.ما هم دوس داشتیم یه کوچولو دیگه بیاد  تو زندگیمون.با بابایی تصمیم گرفتیم ویه بار دیگه من  باردار شدم.

حالتهای باداریم خیلی فرق میکرد با زمان داداش ارتین.حالت تهوع.سرگیجه و..........خلاصه تو 8هفتگی رفتم دکتر وخانوم دکتر سونو کرد که ببینه قلب نی نی تشکیل شده که یه دفعه بهم گفت من دوتا کیسه جنینی میبینم .من با شوک وتعجب فراووون گفتم واااااااااااا یعنی چی؟دوتا میبینید؟

گفت یعنی شما دوقلو دارید.گفتم نههههههههههه توروخداااااااا.من نمیتونم دوقلو .من یه پسر دیگه دارم.3تا بچه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟// چه جوری بزرگشون کنم؟

عزیزای دلم خیلی متعجب شدم دیگه نفهمیدم چی گفت.اومدم پیش بابا سر کار بابا گفت چی شد؟صدای قلبش شنیدی 

گفتم ما دوقلو داریم؟میگه دوتا کیسه هستن .باب فکر کردشوخی میکنم کلی خندید.اما وقتی دید من شوکم باورش شد.اونم اصلا انتظار نداشت.واسم خیلی ثقیل بود 3تا بچه .هیچ وقت بهش فکر نکرده بودیمممممم.

خلاصه اومدم خونه وخیلی ناراحت بودم خدایا من توان ندارم.چه جوری میشه دوقلو بشه ما هیچ کدوممون سابقه فامیلی نداشتیم .تا 7پشتمون دوقلو نداشتیم.مامان مرضیه ومامان هاجر وبابایی ها همگی تعجب کردن واما خوشحالم شدن گفتن خدا روشکر کنید ایشالله سالم باشن اما من وبابا توشوک بودیم.تا باز رفتم اخر هفته یه سونو دیگه گفت بله خانوم دوتا نی نی داری اینم صدای قلبشون.وایییییییییییی خدای من وقت اذان طهر بود که صدای قلبتون شنیدممممممم عزیزای من قلب ریزه شما داشت  تاپ تاپ میزد مثل یه گنجیشگ و من یه حالی شدم وهمون جا روی تخت خدامو شکر کردم از اینکه دوتا جوجه تو دل من دارن بزرگ میشن وقلب ریزه شون میزنه.خدایا ممنون که منو لایق دوباره مادر شدن دونستی.دوستت د ارم خدا جونممممممممم

 

خلاصه از اون روز تا حالا دیگه شما جوجه ها شدین عشق مامان وبابا وداداش ارتین.داریم روز شماری میکنیم تا بیاد.

من تو هفته 21(5ماهگی)رفتم سونو سلامت وبابایی اومد تو ااتاق خانوم دکتر سونو کرد گفت این دستاشون .این قلبشون. این سرشونو..............بابا هم میدید یکیتون دستاش رو چشماش بود کلی خندیدم.

من فکر میکردیم یکی تو ن دخمل ویکی تون پسر هستین اما خانوم دکتر سونو کرد گفت دوتایی پسر هستن وای خدای من یعنی من 3تا شاهزاده دارم.مادر 3پسرون میشم.3پهلوان.3عشق.3مرد.که میتونم تو پیریم بهتون تکیه کنممممممم.عشق بورزم.3تا گل به امید خدا پشت باباشون باشن وامید همدیگه.

عزیزای دلم دوستو ندارم ایشالله سالم بیان بغلمممممممم

پسندها (2)

نظرات (0)